دو چشم بی سو

شعر - متن های عاشقانه

دو چشم بی سو

شعر - متن های عاشقانه

**

انگار سالهاست که از یاد رفته ام

روزی هزار مرتبه بر باد رفته ام

هرگز کسی نگفت چرا دل شکسته ایی

هرگز کسی ندید بر باد رفته ام

گاهی از ایستگاه قطار سکوت خویش

تا ایستگاه آخر فریاد ، رفته ام

وقت جدال خویشتن خویش ، بی هراس

با سینه ای ستبر به میعاد رفته ام

افسوس روزگار به قولش وفا نکرد

انگار سالهاست که از یاد رفته ام

 

***

باخودم در این زندان ، گاه زنجیر می شوم بانو.

که برای شما نه، حتی برای خودم،  دست و پاگیر می شوم بانو.

گرچه جو گندمی است موهایم، شغلم اما آسیا بان نیست.

دارم از دست می روم، دارم، کم کمک پیر می شوم بانو.

سفره ای باز کرده ام از خویش، آنقدر خورده ام خودم را که،

کم کمک فکر می کنم دارم، از خودم سیر می شوم بانو...

*

من به پوچی رسیده ام، اقرار میکنم

                                               آری درست شنیده ای، تکرار میکنم.

شعرم شده تجسم سر خوردگی و درد.

                                               از خواندنش همه را بیزار میکنم.

دیگر امید و عشقی در کار من نیست.

                                             من هر امید تازه را انکار میکنم.

من خسته ام تو کجایی؟برو، نیا،

                                              از من فرار کن به تو اخطار میکنم

**

دوست دارم بروم سر بسرم نگذارید

گریه ام را به حساب سفرم نگذارید

دوست دارم که به پابوسی باران بروم .

آسمان گفته که پا روی پرم نگذارید.

چشمی آبی تر از آیینه گرفتارم کرد.

بس کنید اینهمه دل دوروبرم نگذارید.

آخرین حرف من اینست ، زمینی نشوید.

فقط از حال زمین بی خبرم نگذارید.

***

خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد

نخواست او به من خسته بی گمان برسد.

 

شکنجه بیشتر از این، که پیش چشم خودت،

کسی که سهم تو بوده به دیگران برسد؟

 

چه می کنی اگر او را که خواستی یک عمر،

به راحتی کسی از راه ناگهان برسد؟

 

رها کنی برود از دلت جدا بشود!

به آن که دوست ترش داشته به آن برسد!

 

رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند،

خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد.

 

گلایه ای نکنی ، بغض خویش را بخوری،

که هق هق تو شبه گوششان برسد،

 

خدا کند که... نه! نفرین نمی کنم... نکند،

به او که عاشق او بوده ام ،زیان برسد.

 

خدا کند فقط این عشق از سرم برود.

خدا کند فقط زود آن زمان برسد...

**

این روزها
اسفندیار تبلیغ لنز می کند و
دهقان توس
به برگه های جریمه نگاه می کند و
محمود غزنوی
با بنزی سیاه می گذرد
از چراغ قرمز
اگر دماوندی که قصه از آنجا آغاز شد
همین دماوند است
پس رستم کجاست ؟
گرد آفرید کو ؟
من که در این خیابان ها
جز سودابه هیچ نمی بینم


ـ آقا لطفا فندک تان ...
می خواهم پر سیمرغ را آتش بزنم



*

راستی دنیا چه غریبه
کار آدماش فریبه
واسه کشتن مسیحا
هر درختی یه صلیبه


دلمون خیلی گرفته س
دردمون خیلی بزرگه
گرگا تو لباس میشن
هر سگ گله یه گرگه


زین و اسبمونو بردن
نذارین راهو بدزدن
توی این شبای وحشت
نکنه ماهو بدزدن !


بعضی یا چه پر ستاره
بعضی یا چه بی فروغن
بعضی آدما فرشته
بعضی آدما دروغن


زندگی یه انتخابه
می شه خوب بود ، می شه بد بود
باید عاشقونه پر زد
باید عاشقی بلد بود

*

ز فرط گریه باران می چکد از دستم این شب ها
یکی دستم بگیرد ، مست مست مستم این شب ها
غزل می خوانم و سجاده ام پر می کشد با من
نمی خوابند یک شب عرشیان از دستم این شب ها
خدا را شکر سوزی هست ، آهی هست ، اشکی هست
همین که قطره اشکی هست یعنی هستم این شب ها
به جای خون به رگ هایم کبوتر می پرد تا صبح
تشهد نامه می بندد به بال دستم این شب ها
دلی برداشتم با تکه ابری از نگاه خود
به پابوس قیامت بار خود را بستم این شب ها

**

بعد از شما به سایه ما تیر مى‏زدند
زخم زبان به بغض گلوگیر مى‏زدند
پیشانى تمامى‏شان داغ سجده داشت‏
آنان که خیمه‏گاه مرا تیر مى‏زدند
این مردمان غریبه نبودند، اى پدر
دیروز در رکاب تو شمشیر مى‏زدند
غوغاى فتنه بود که با تیغ آبدار
آتش به جان کودک بى‏شیر مى‏زدند
ماندند در بطالت اعمال حجشان‏
محرم نگشته تیغ به تقصیر مى‏زدند
در پنج نوبتى که هبا شد نمازشان‏
بر عشق، چار مرتبه تکبیر مى‏زدند
هم روز و شب به گرد تو بودند سینه‏زن‏
هم ماه و سال، بعد تو زنجیر مى‏زدند
از حلقهاى تشنه، صداى اذان رسید
در آن غروب، تا که سرت بر سنان رسید

**

از دست رفته دین شما، دین بیاورید!
خیزید، مرهم از پى تسکین بیاورید!
دست خداست، این‏که شکستید بیعتش‏
دستى خداى‏گونه‏تر از این بیاورید!
وقت غروب آمده، سرهاى تشنه را
از نیزه‏هاى بر شده، پایین بیاورید!
امشب براى خاطر طفل سه ساله‏ام‏
یک سینه‏ریز، خوشه پروین بیاورید!
گودال، تیغ کند، سنانهاى بى‏شمار
یک ریگزار، سفره چرمین بیاورید!
سرها ورق ورق، همه قرآن سرمدى‏ست!
فالى زنید و سوره یاسین بیاورید!
خاتم سوى مدینه بگو بى‏نگین برند!
دست بریده، جانب ام‏البنین برند!